سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأی [درست] جز هنگام خشم پنهان نمی ماند . [امام حسن علیه السلام]
صبح سعادت: سربلندی عدالت ابادانی
حماسه سراى قیام ابا عبد اللّه الحسین، رسواکننده زورمداران و تزویرگران ستم گستر، جلوه وقار، راز حیا، تبلور سربلندى و سرفرازى و اسوه استوارى و شکیب است .زینب علیهما السلام در میان خاندان پیامبر خدا از آن چنان جایگاه بلند و مکانت بزرگى برخوردار است که قلم را توانِ بر نمودنِ والایى ها، ارجمندى ها و شکوهمندى هایش نیست.
فقیه مورّخ و مصلح بزرگ، علاّمه محسن امین عاملى، شخصیت آن بانوى بزرگ را بدین سان ترسیم کرده است :
زینب علیه السلام ، از با فضیلت ترینِ زنان و فضلش پُرآوازه تر از آن است که یاد گردد و روشن تر از آن است که به نوشته آید.
جلالت شأن، منزلت والا، قوّت استدلال، برترى عقل، استوارى قلب، فصاحت زبان و بلاغت بیان، از خطبه هایش در کوفه و شام که گویى از زبان پدرش امیر مؤمنان ایراد مى گردید ـ، دانسته مى شود، و نیز از احتجاجش بر یزید و ابن زیاد، بدان گونه که آن دو را خاموش ساخت تا آن جا که به بدگویى و ناسزا گفتن و مسخره کردن و دشنام دادن که سلاح افراد ناتوان از دلیل آوردن است ـ، پناه بردند و از زینب کبرا شگفت نیست که این گونه باشد؛ چرا که او شاخه اى از شاخه هاى درخت پاک [رسالت [است ...
او با پسر عمویش عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب ازدواج کرد و "على زینبى"، "عون"، "محمّد"، "عبّاس" و "امّ کلثوم" را برایش به دنیا آورد که عون و محمّد با دایى شان حسین علیه السلام در کربلا کشته شدند.
«امّ المصائب» نامیده شده است و شایسته چنین نامى هست. او مصیبت درگذشت جدّش پیامبر خدا، مصیبت درگذشت مادرش زهرا علیه السلام ، و مصیبت و محنت هاى پدرش امیر مؤمنان على علیه السلام و کشته شدن او و محنت و شهادت برادرش حسن علیه السلام و ... را شاهد بوده است و پس از شهادت حسین علیه السلام ، از کربلا به اسارت برده شد. زینب علیه السلام از آغاز قیام ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام ، همراه برادر شد و در تمام دوران قیام، همدل و همراه و رازدارش بود. شب عاشورا و گفتگوهایش با برادر، روز عاشورا و استقبال هاى شکوهمندش از شهیدان، شب یازدهم محرّم و رثاىجانسوز او در کنار قامت خونین برادر و خطاب به پیامبر خدا، از صفحات زرّین و جاودانه زندگانى سرشار از جلالت، شکیبایى و والایى اوست.
پس از حادثه عاشورا، سرپرستى قافله اسیران را شکوهمند و استوار به عهده داشت.
در کوفه چون مردم، فرزندان پیامبر خدا را بدان سان دیدند و اشک بر رخسار افشاندند، زینب علیه السلام ، چنین لب به سخن گشود:
اى کوفیان! اى نیرنگبازان و خیانتکاران و بى وفایان! اشکتان خشک و ناله تان آرام مباد! مَثَل شما، مَثَل کسى است که رشته هاى خود را پس از تابیدن، از هم باز مى کند ... واى بر شما! مى دانید چه جگرى از پیامبر صلی الله علیه و آله پاره پاره کردید و چه پیمانى را شکستید و کدامین پرده نشین او را بیرون کشیدید و چه حرمتى از او هتک کردید و چه خونى از او ریختید؟او به راستى زبان على علیه السلام را بر کام داشت که چون در قالب جملاتى هیجانبار سخن گفت، مردمانى که بارهاى بار، خطابه هاى مولا را شنیده بودند، کلام و خطابه على علیه السلام را به عیان دیدند، و کسى گفت: «به خدا سوگند، زنِ باحیایى چنین سخنور، ندیده بودم. گویى زبان على علیه السلام را بر کام دارد».
چون ابن زیاد، مست از جام کبر و نخوت و درنده خویى به «آل اللّه » دشنام داد، با کلماتى جاودانه هیمنه دروغین او را در هم شکست و از جمله گفت:
به خدا سوگند، پیرم را کُشتى و خاندانم را نابود کردى و شاخه ام را بُریدى و ریشه ام را درآوردى. پس اگر این، [حسِّ انتقام] تو را شفا مى دهد، پس شفا یافته اى.
و آن گاه که یزید با تکیه بر جایگاه خلافت و در جمع بزرگان قوم و نمایندگان ملل بر نشان دادن قدرت حاکمیتش و زهرِ چشم گرفتن از دیگران با سفاهت سخن گفت و از جمله، قتل پاکْ نهادان را به خداوند نسبت داد، زینب علیه السلام ، شکوهمند و پُرخروش به پاخاست و خطبه آغاز کرد و گفت:
اى پسر آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پسِ پرده کنى و دختران پیامبر خدا را به اسیرى برى ؟ پرده شان دریدى و چهره شان را آشکار نمودى و دشمنان، آنان را شهر به شهر مى برند؟ و با آن جملات کوتاه و کوبنده، از یک سو پیشینه «برده جنگى بودن» و «آزادشدگى» نیاکان او و اسلام آوردن آنها را زیر برقِ شمشیر حق و مآلاً، ناشایستگى شخص او را براى خلافت، نشان داد و از سوى دیگر، ستم پیشگى او را در جایگاه خلافت و ظلم گسترى اش را در حاکمیت. سرانجام نیز با استناد به آیات، به گونه اى بس گویا و لطیف نشان داد که آن جایگاه، نه کرامت و موهبت الهى است بدان سان که او پنداشته بود و یا کوشیده بود به پندارها بدهد ـ؛ بلکه فرورفتگى کفرآلود در اعماق انکار و نیز فزون سازى کفر است؛ و امّا شهادت، کرامتى است براى «آل اللّه » و ... .
خطابه هاى زینب کبرا علیه السلام در اوج فصاحت، بلاغت، موقعیت شناسى و تأثیرگذارى است. او چون به مدینه بازگردانده مى شود، از گزاردن رسالت شهیدان باز نمى ایستد و روشنگرى علیه حاکمیت ستمگر بنى امیه را آغاز مى کند و مى گسترد و بدین سان، حاکم مدینه، پس از رایزنى با یزید، او را از مدینه تبعید مى کند.
دختر ارجمند على علیه السلام بنا بر گزارش تاریخ، به سال 62 هجرى زندگى را بدرود گفته است؛ امّا مدفن آن بزرگوار، مورد گفتگوست.
اُسد الغابة ـ در شرح حال زینب علیه السلام ـ : پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرد و در حیات او به دنیا آمد و فاطمه علیه السلام ، دختر پیامبر خدا، پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله ، فرزندى به دنیا نیاورد.
زینب، زنى عاقل و خردمند و تمام بود. پدرش على علیه السلام او را به ازدواج عبداللّه ، پسر برادرش جعفر بن ابى طالب درآورد. پس براى او على و عون اکبر و عباس و محمّد و اُمّ کلثوم را به دنیا آورد و هنگامى که برادرش حسین علیه السلام کشته شد، با او بود و به دمشق برده شد و نزد یزید بن معاویه حاضر شد و سخنش با یزید، هنگامى که مردى شامى خواهرش فاطمه دختر على علیه السلام را از یزید خواست، مشهور است و در تاریخ ها ذکر شده است و آن بر عقل و قوّت قلب او دلالت دارد.
دانشنامه امیرالمومنین علیه السلام جلد اول صفحه 167

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد امین جلیلوند 90/9/21:: 9:14 صبح     |     () نظر